طرح جدید مجلس؛ بی شعور انگاری مردم
طرح مجلس درباره «اظهارنظر اشخاص سرشناس» از منظرهای گوناگونی نقد شده است.
نحوه تفکری که این طرح از آن بیرون آمده، مهمتر از خود طرح است. البته ارائهدهندگان این طرح برای ما اساسا موضوعیتی ندارند، مهم آن تفکر و تشکیلاتی است که در پشت چنین طرحهایی وجود دارد.
1- مهندسی معکوس یک استدلال غلط. در مقدمه طرح چنین استدلال میشود که در اروپا کسی که از «هولوکاست» پرسش کند، مجازات میشود. این به آن معناست که پس ما هم مجازیم مانع از ابراز عقیده شویم.
این الگوی تفکر رایج در این جریان است. یعنی مهندسی معکوس یک استدلال غلط. اگر مجازات برای انکار هولوکاست خطاست پس شما چرا آن را الگوی سیاستگذاری خویش میکنید؟ این البته صرفا یک اشتباه منطقی نیست، بلکه ناشی از نوعی فقدان اعتمادبهنفس در برابر دیگران و بهویژه غربیان است؛ و الا معنی ندارد که به یک امر غلط چنگ بزنند.
عبارتی که با نوشتاری عامیانه در ابتدای «مقدمه توجیهی طرح» آمده است، چنین میگوید: «... ابراز عقیده به صورت مطلقا آزاد مجاز نیست. برای مثال در برخی از کشورهای اروپایی (اگر کسی) بگوید چه کسی گفته است هیتلر در هولوکاست یهودیها را کشته است؟! برای همین سؤال ۲۵ سال حبس برای شما در نظر میگیرند، حتی اگر بگوید من شک دارم این اتفاق افتاده باشد و بیایید تحقیق علمی در این خصوص انجام دهیم باز همین مجازات را برای او در پی دارد».
2- آزادی بیان تا آنجاست که شمار درخور توجهی صدای شما را نشنوند. به مجرد آنکه صدای شما شنیده شود مجاز به سخن نیستید.
عبارت چنین است: «برخی از این اشخاص که دارای موقعیت سیاسی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و... در فضای مجازی ابراز عقیده میکنند. اینگونه نیست که کسی نشنود، وقتی کسی ٤۰۰ یا ۵۰۰ هزار نفر دنبالکننده دارد، مجاز نیست هر ابراز عقیدهای داشته باشد؛ چراکه ابراز عقیده او در جامعه بازخورد دارد و اگر حرفی بزند که ذهن مردم مشوش شود، مسئولیت دارد».
اگرچه نگرانی اصلی «مشوششدن ذهن مردم است»، اما ناگفته پیداست که این طرح در پی آن است که علاج واقعه را قبل از وقوع بکند که خود یک پیامد قطعی دارد: «ساکت باشید، مبادا که اذهان مشوش شود».
3- عوامزدگی. علیالاصول انتظار میرود کسانی که در مقیاس ملی طرحی یا برنامهای مینویسند، ادبیاتی فاخر داشته باشند. این امر بهویژه درباره یک متن حقوقی اهمیتی افزونتر دارد. ادبیات به کار گرفتهشده در مقدمه توجیهی این طرح بسیار محاورهای و عوامزده است: «خیلی از مواقع میبینید یک هنرپیشه در سالهای گذشته... حالا خدای نکرده شهید یا مجروح شدهاند. دیه این افراد را چه کسی باید بدهد؟... همه میگویند، دولت، ولی چرا دولت؟... همان فردی که آمده آمبولانس را آتش زده... طرح ذیل جهت... تقدیم میشود؛ لذا طرح ذیل تقدیم میشود».
چنین ادبیاتی نشان از سطح دانش عمومی ارائهدهندگان این طرح است. دانش تخصصی حقوقی و سیاسی که دیگر جای خود دارد. عوامزدگی فکری به عوامنویسی منجر میشود. عوامزدگی یک سیستم گام دیگری برای خودتخریبی آن است. در زمانهای که میانگین شعور اجتماعی مردم از سطح سواد مدرسهای و حتی از «سواد آکادمیک» فراتر رفته است، کشور سرنوشت خود را به عامیترین مردمان میسپارد. تعارض این دو سطح به بیگانگی هرچه بیشتر سیستم از جامعه منجر میشود و جنبشی عقلانی و نرم را علیه خود گسترش میدهد.
متن کامل اینجا
ارسال نظر