قتل هولناک برای یک مشت طلای بدلی/ قاتل زن جوان را خفه کرد و رگ دستش را زد
اولیایدم زن جوان که قربانی سرقت طلاهای بدلی از خانهاش شده بود، برای قاتل دخترشان درخواست قصاص در ملأعام کردند.
ششم اسفند امسال بود که صدای فریاد کمکخواهی مردی جوان در یکی از محلات جنوب تهران، اهالی را به بیرون از خانهها کشاند. مدتی بعد مشخص شد همسر او به قتل رسیده و با تماس تلفنی همسایهها با ۱۱۰، تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی، متخصصان پزشکی قانونی و کارشناسان تیم تشخیص هویت با همراهی محمدمهدی براعه؛ بازپرس ویژه قتل عمد شعبه سوم دادسرای امور جنایی به محل حادثه رفتند. ماموران پس از ورود متوجه دوربین مداربستهای شدند که در ساختمان کار گذاشته شده بود و با بررسی آن متوجه حضور مردی شدند که با پوشاندن صورت خود وارد خانه شده و زن جوان را به قتل رسانده است. محمد ۳۰ساله و همسر ۲۵سالهاش سپیده چهار سال پیش ازدواج کرده بودند.
محمد مغازه پیچ و مهره فروشی دارد و با اینکه شرایط روحیاش مناسب نیست اما در مورد جنایت توضیح میدهد: «قاتل ۳۸ ساله که همسر و دو فرزند دارد، کارگر یکی از همکارانم بود. خانه من و او فاصله زیادی از هم نداشت و چون موتورش را دور میدان پارک میکرد، دلم سوخت و گفتم موتورت را به پارکینگ من بیاور. هوایش را همهجوره داشتم. روز حادثه، ساعت پنج و نیم عصر بود که به خانه آمدم و همسرم را دیدم که با آن شرایط روی زمین افتاده بود، ببخشید نمیتوانم در مورد جزئیات توضیح دهم چون حالم را بد میکند. خانه من ۷۰ متر است و میخواستم با فروش اموالم خانه بزرگتری بخرم. قاتل از وضعیت مالی من تا حدودی اطلاع داشت. یکبار زمانیکه من و همسرم در خانه خواهرم بودیم، وارد خانه ما شده بود. چطورش را نمیدانم، ولی در اعترافاتشگفته بود که در غیاب ما به خانهمان رفته بود. من تحت هیچ شرایطی رضایت نمیدهم. لازم باشد چند برابر هزینه پرداخت میکنم اما تنها درخواستم اعدام قاتل در ملأعام است.»
محمد بغضش میترکد و صحبتش نیمهکاره میماند. جمشید سنجدهی، عموی او گفتوگو را ادامه میدهد: «نه خانواده برادرم و نه خانواده عزیز از دست رفته در شرایط روحی مناسبی نیستند. برادرزادهام فقط به خاطر دل پاکش به او کمک کرد اما نتیجهاش این شد. آن روز، قاتل بعد از زدن زنگ در خانه برادرزادهام، به همسرش گفته بود پستچی است و کارت ملیاش را بیاورد. همسرش هم با این تصور که پستچی است، رفت تا کارت ملیاش را بیاورد. در همین حین، قاتل خودش را به طبقه چهارم یعنی خانه برادرزادهام رساند و پشت در ایستاد. به محض اینکه همسر برادرزادهام در را بازکرد، قاتل چاقو را زیرگلویش گذاشت و بعد هم هلش داد و دستانش را با سیم شارژر بست. چند بار از همسر برادرزادهام جای طلاها را پرسیده بود، در حالیکه هیچ طلایی در خانه نبود و بدلیجات بود. بعد از چندبار پرسوجو، عروس برادرم جای طلاهای بدلی را نشان داد و او هم برداشت. موقع خروج از خانه، عروس برادرم با همان دستان بسته، ماسک را از روی صورت قاتلکشید و او را شناخت. قاتل که ترسیده بود، با پتو او را خفه کرد. پس از خروج از خانه، وقتی قاتل به طبقه سوم رسید شک کرد که مبادا او زنده باشد و او را به پلیس لو بدهد، برای همین برگشت و با تیغ موکتبری رگ دست راستش را برید.»
به گفته عموی محمد، قاتل پس از جنایت و برای ردگمکنی، محمد را سوار موتورش میکند و به خانهاش میرساند. او در ادامه میگوید: «وقتی مردم و پلیس جمع شده بودند، قاتل همراه همسرش در حال رد شدن از کوچه بود که از برخی اقوام ما پرسیده بود اینجا چه خبر است، چون همه دوربین مداربسته و تصویر او را دیده بودند، همان لحظه مرا صدا کردند که بیا قاتل اینجاست. قاتل به ماموریکه او را گرفته بود میگفت من قاتل نیستم و برادر او هستم. وقتی من آمدم، قاتل را شناختم و همانجا دستگیرشکردند.»
او در مورد انگیزه قاتل توضیح میدهد: «او به تازگی خانهای خریده بود و بدهی داشت. علاوه بر این، از انبار یک کارخانهدار که پیچ و مهره تولید میکرد هم سرقت کرده بود. فرد بازاری هم از او شکایت کرده و حکم جلبش را گرفته بود. قاتل میخواست با فروش طلاها، یکی از بدهیهایش را بپردازد اما با این جنایت، کل خانواده ما و خودش را نابود کرد.»
ارسال نظر