|
| کد مطلب: ۱۱۱۸۳۲
لینک کوتاه کپی شد

دفاع فرشاد مومنی از تفکر اقتصادی شهید بهشتی/ اقتصاد کشور در دهه اول انقلاب با تفکر او اداره شد و کاملا موفق بود

فرشاد مومنی در جلسه ای با عنوان «اقتصاد سیاسی بهشتی ستیزی» به اظهارات اخیر نوسی غنی نژاد در مناظره تلویزیونی پاسخ داد.

دفاع فرشاد مومنی از تفکر اقتصادی شهید بهشتی/ اقتصاد کشور در دهه اول انقلاب با تفکر او اداره شد و کاملا موفق بود

بخشهایی از سخنان استاد اقتصاد دانشگاه علامه طباطبایی را می خوانید.

* علت انتخاب این موضوع این است که از قانون اساسی این مهمترین ذخیره های دانایی کشور و پایدارترین میثاق ملی ایرانیان کمک بگیریم و نسبت خودمان را با شرایط و نیازهای کنونی جامعه مشخص کنیم تا تلاش هایی که برای انحراف اذهان مردم و حکومتگران از مسائل کشور صورت می گیرد، را مشخص کرده و فرصتی فراهم کنیم که در آن به آن شبهه ها و نقد هایی که مطرح می شود پاسخ دهیم.
 

*در گفت و گویی در تلویزیون(توسط دکتر موسی غنی نژاد) مسائلی مطرح شد  که مناقشه های مختلفی به آن وارد است اجمالا آنچه در این گفتگو مطرح شد نه نسبتی با علم داشت نه با اخلاق و نه نسبتی با مسائل جدی مبتلابه کشورمان. اما این جلسه چرخید و چرخید و مباحث مختلفی را مطرح کردند تا این که یکباره همه چیز کنار رفت و گویی کسانی با کشف و شهود متوجه شدند که اصول اقتصادی قانون اساسی ما با ترفندهایی از ناحیه روس ها قالب شده و به برجسته ترین اسلام شناسان قرن بیستم که بخشی از آنها مستقیما در مجلس خبرگان قانون اساسی حضور داشتند اتهاماتی زده شد.

*  اگر کسی می خواست با ادب علمی نشان دهد که آیت الله بهشتی تحت تاثیر اندیشه چپ بود باید تعریف عملیاتی خود از مفهوم چپ را ارائه می کرد. وقتی این کار را نمی کنند و بعد خلاف گویی و  شائبه ایجاد می شود دیگر حمل بر صحت کردن، دشوار است.

*اندیشه اسلامی سابقه اش هزار سال بیشتر از لیبرالیسم و مارکسیسم است و وقتی آیت الله شهید بهشتی به عنوان یک مسلمان عالم در استانداردی که در قرن بیستم بی نظیر بوده، به مالکیت خصوصی و آزادی فردی و انتخاب گری انسان می پردازد، او را به تمایلات لیبرالی متهم می کنند.

* اگر مباحث مطرح او در باب عدالت اجتماعی را تحت تاثیر تمایلات سوسیالیستی مطرح کنیم دچار خطا شده ایم؛ چرا که هر آدم اهل خردی  می فهمد که این احترامی که شهید بهشتی به مالکیت خصوصی یا از آن سو به عدالت اجتماعی می گذارد در قالب دستگاه فکری اسلام است که سابقه ای هزار سال بیش از مارکسیسم و لیبرالیسم دارد.

*هر کس که الفبای توسعه را بداند می فهمد که ما امر اقتصادی مستقل از اجتماع و فرهنگ و سیاست نداریم و در واقع بحث هایی که درباره اصول اقتصادی قانون اساسی مطرح شد  اگر در کادر علم باشد، باید پیوند آن جهت گیری های اقتصادی را با سایر جهت گیری های قانون اساسی ارزیابی کنیم و یکی از نکته های آن مناظره حکایت می کند که دقت علمی بایسته در این زمینه رعایت نشد.

*قانون اساسی ما در اصول، یک محصول بشری است و محصول بشری همواره قابل نقد است و جا برای اصلاح و تصحیح دارد و تدوین کنندگان قانون اساسی هم ادعا نکرده بودند که این اصول غیرقابل گفت و گو است؛ اما در عین حال این قانون اساسی در زمان تصویب نهایی اش یکی از پر افتخارترین اسناد هویت جمع یافته تاریخ اندیشه ی بالغ بر هزار ساله گذشته ایران است. پس یک دستاورد سترگ است اما بی نقص نیست و محصول بشری است.

* قانون اساسی از نظر کیفیت با همه نقد هایی که شخصا به آن دارم فی حد ذاته از این نظر نزد من بسیار گرامی است

*اگر مثلا در اصول اقتصادی قانون اساسی تقدم رتبه ای نسبت به دولت می بینید، این به معنای تمایل دولت سالاری نیست بلکه به دلیل فهم عمیق از مساله توسعه و جزء اصول موضوعه توسعه است که دولت نقش کلیدی در سرنوشت جامعه اش داشته باشد و هیچ اتفاق مطلوبی هم به صورت تصادفی رخ نمی دهد چرا که اراده و اندیشه و سازمان مناسب خود را می خواهد.

* بالغ بر دو سوم برندگان جایزه نوبل در حیطه اقتصاد تا قبل از تدوین قانون اساسی، کسانی هستند که بر محور نقش تعیین کننده دولت برای غلبه بر در دوگانگی های اقتصادی و اجتماعی و فناورانه جایزه نوبل گرفته اند. مسأله مداخله دولت در آن شرایط یک اصل موضوعه بدیهی برای جایزه گیرندگان نوبل بوده تا حدی که آندره فوتن در کتاب «تاریخ جنگ سرد» مستنداتی ذکر می کند که آن زمان اگر کسی سخن از احاله امور به بازار می گفت تصور عموم این بود که مشاعر او باید کنترل شود. او را فردی مشکوک می دانستند که می خواهد برای فاجعه ای مثل جنگ جهانی بسترسازی کند و نابرابری و زورگویی را برگرداند.

*در عین حال در قانون اساسی تمهیداتی اندیشیده شد که دولت کارفرمای بزرگ نباشد. حال اگر چنین سندی را با این وقوف متهم کنیم که تحت تاثیر توده ای ها بوده، یک جنایت علیه بشریت است.

*حساسیت جامعه ما در زمان انقلاب نسبت به جنایت ها و دسیسه های روس ها اصلا کمتر از انگلیسی ها و آمریکایی ها نبود و ببینید چقدر کتاب و مقاله در آن زمان در افشای خیانت های پرشمار بلشکویک های روسی علیه جریان های استقلال طلب و آزادی خواه در ایران انتشار یافته است و اگر توده ای ها تظاهر می کردند که با امام خمینی همراهی دارند، همه می فهمیدند که این هم جزو دسیسه های روس هاست.

*کسانی اشک تمساح می ریزند که با صنعت پهلوی چنین و چنان برخورد شد، بدانند که ما الان کارشناسی در استاندارد بایزید مردوخی استاد ارجمند در صنعت و توسعه صنعتی در ایران نداریم؛ ایشان در سال 66 در همایش دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران در مقاله خود درباره مواجهه با شوک معکوس نفتی؛ برای این که نشان دهد که باید واقع بین باشیم، این تعبیر را به کار بردند که «محاسبه های ما در سازمان برنامه و بودجه نشان می دهد که در زمان تحویل گیری اقتصاد از رژیم پهلوی توان صنعتی ایران در حدی بود که کل صادرات صنعتی ایران در بهترین حالت می توانست نیازهای وارداتی سه روز بخش صنعت را تامین کند». این یعنی ما باید خیلی حواسمان را جمع کنیم. بی انصافی در زحماتی که در پهلوی کشیده شده خلاف عقل و اخلاق است اما غلو کردن و دروغ گفتن و اشک تمساح ریختن هم همین حکم را دارد.

*اگر می بینید که آرایش قوا را در زمان پیروزی انقلاب آن طور طراحی کردند که مسئولیت های خطیر برای دولت در نظر بگیرند؛ به همان اندازه متکی به واقع  بینی های عالمانه به بد آموزی بخش خصوصی و بی رغبتی به دلالی و سوداگری است. به همان اندازه متکی به دانایی و توسعه است و مبتنی بر آموزه های اسلامی است.

* برخی سیاست گزاران که به شکل فاجعه آمیزی خود را ناتوان و بی کیفیت نشان داده اند؛ بدانند که این قانون اساسی در دهه ساله اول بعد از پیروزی انقلاب تا زمانی که پایبندی نسبی به آن وجود داشت، افتخار آمیزترین کارنامه ها را رقم زده که باید از آن درس بگیریم. من در کتاب «کارنامه دولت جنگ» با استناد به کار بسیار ارزشمندی که بانک جهانی انجام داده بود، نشان دادم که طی آن 10 سال و در مقایسه با قبل از انقلاب میزان اتکا به رانت نفتی در اداره اقتصاد ملی از حدود 34 درصد به کمتر از 15 درصد رسید و این افتخار ارزشمندی است که به اندازه بزرگیِ اهمیتش، باید درک شود.

*دولت جنگ، رانت نفتی را کاهش داد و فعالیت های مولد را جایگزین کرد.  در سه تجربه جهش قیمت نفت از سال های " 52 تا 56 " و " 58 تا 64 " و " 84 تا 90 " در آن مقطع وسطی که به پیروزی انقلاب منتهی شد؛ هیچ یک از عوارض بیماری هلندی و نفرین منابع در اقتصاد ایران ظاهر نشد و این دستاورد بسیار بزرگی است که بر اساس قانون اساسی حاصل شد و مردم می دانند که با تکیه بر این قانون اساسی بود که برای اولین بار در تاریخ اقتصادی ایران با وجود جنگ طولانی حتی یک مورد  مرگ و میر ناشی از اپیدمی و قحطی نداشتیم؛ در حالی که در بعد از جنگ، مرگ و میر ناشی از قحطی سرم اتفاق افتاد.

*در آن 10 سال ابتداییِ انقلاب، شاهد پایین ترین نرخ رشد نقدینگی و تورم در 50 سال اخیر بوده ایم و در عین حال، پایین ترین میزان واردات مصرفی لوکس و تجملی متعلق به آن دوره بوده و سهم امور اجتماعی و مسئولیت پذیری حکومت در زمینه سلامت و آموزش و تغذیه و مسکن مردم، بالاترین حد در تجربه اقتصادی 70 ساله بوده است.

*حیاتی ترین مساله برای آنها که می خواهند شرافت مندانه بحث کنند این است که آن قانون اساسی باعث شده که مداخله های توسعه گرا و اعتلابخش حکومت در قله تاریخی خود قرار گیرد و مداخله های اختلال زا برای نقش آفرینی بخش خصوصی مولد به حداقل تاریخی خود رسید.

* شاخص مداخله کلی دولت در اقتصاد طی سال های پایانی حکومت پهلوی 63 درصد بود و در سال پایان جنگ این شاخص به 40 درصد رسیده است. آخر کدام شعور اقتصادی می گوید آن دولت که علی رغم شرایط جنگی مداخله دولت را کاهش داده، چپ گرایانه عمل کرده است؟! آن که این را مشکوک تر می کند این است که این سند را خودشان نوشته اند و بعد خلاف آن را هم در رسانه های مافیایی خود تبلیغ می کنند.

*علی رغم شرایط جنگی، اهتمام شرافتمندانه ای را در 10سال اول بعد از پیروزی انقلاب شاهدیم و انصافا نقش بهشتی و عالی نسب و موسوی در آن وضعیت اقتصادی بی نظیر است. بر اساس آمارهای رسمی در 1960 تا 1980 و در بیست ساله منتهی به انقلاب اسلامی امید به زندگی در ایران از 49.5 سال به 51 سال رسیده  اما در دوره 10 ساله بعد از پیروزی انقلاب از 51.2 به 61.6 رسیده است. یعنی آن مسیر بیست ساله بعد از انقلاب  در ده سال اول با وجود همه آن مشکلات بیش از 10 سال اضافه شده است. پس ببینید قانون اساسی که نقد هایی به آن وارد می دانیم در همان حدی که شرافتمندانه و صادقانه به آن عمل شده است و آن را با مصلحت سنجی پوچ دور نزدند این کارنامه را داشته است.

*تا این سخنان را مطرح می کنیم می گویند که 10 ساله اول را تقدیس می کنیم. ما این کار را نمی کنیم؛ من که در آن 10 سال در نخست وزیری بودم به نقایصی که وجود داشت، نقد وارد می کردم که همان زمان در رسانه ها منعکس است. اینها باهم منافاتی نداشت. به ما می گویند آیا فلان خطای قوه قضائیه در فلان سال را هم تایید می کنید، معلوم است که نمی کنم. در آن 10 ساله خطا هم بوده اما وقتی آن خطا را با فجایع بعد که به نام "بازارگرایی مبتذل" اتفاق افتاده است مقایسه می کنیم، می گوییم هزاران درود و افتخار به آن دوره.

* چرا تمرکز روی ملکوک کردن شهید بهشتی است؟! تلاش برای انحراف اذهان مردم و مسئولان از مشکلات است. با تحلیل دقیق شرایط کشور می شود فهمید که این سرزمین گرامی در عین حال که از ظرفیت های مادی و انسانی به غایت بالا و منحصر به فرد و یک اهمیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک بسیار خارق العاده برخوردار است؛ این مملکت متاسفانه اکنون در چارچوب عمل به برخی توصیه های مبتنی بر آزاد سازی و خصوصی سازی و شوک درمانی و حذف سوبسیدها، یکی از مفلوک ترین ایام خود در 50 سال اخیر را تجربه می کند!

 

روس ها و انگلیسی ها با وجود اختلافات؛ علیه ایران متحد شدند

حال از آنجا که این شرایط با حاد شدن منازعه هژمویک بین آمریکا و چین  مصادف شده، هر بار که این منازعه ها ایجاد می شود، اراده هایی شکل گرفته می شود که بنیه تولیدی ایران کاهش و آسیب پذیری و اتکای ما به بیرونی ها را افزایش دهد و به اعتبار اهمیت ایران، کشور نقش نعش را بازی کند تا منافع هر دو طرف منازعه تامین گردد. عین این مساله در پیروزی انقلاب مشروطه هم هست؛ روس ها و انگلیسی ها با وجود همه مشکلاتی که با هم داشتند اما وقتی مشروطیت پیروز شد موافقت نامه 1907 را امضا کردند که در مورد ایران هماهنگ باشند. حال در این شرایط، تصادفی نیست که بهشتی را چپ گرا معرفی کنند!

*در ملی شدن صنعت نفت؛ جهان در حال جایگزین کردن نظم آمریکایی حاکم بر جهان با نظم انگلیسی بود و آمریکا و انگلیس تعارض منافع داشتند. اما هر دو بر سر ساقط کردن دولت ملی دکتر مصدق همراه بودند و اختلافات را کنار گذاشتند؛ آنها کمیته مشترک درست کردند و کسانی که کار عمیق روی دوره کودتا کرده اند می دانند که اینها قبل از این که اتحادشان را علیه دولت ملی به کار ببرند، خود تک نفره و مجزا از یکدیگر، تلاش هایی برای ساقط کردن دولت مصدق انجام داده که شکست خورده بود. اما اینجا دیگر  علیه استقلال ملی در ایران با هم ائتلاف کردند و آن کودتا شکل گرفت. حال با خود فکر کنید آیا اکنون این می تواند تصادفی باشد که به بهشتی برچسبی می زنند که همان را به مصدق هم می زدند.

* این که می بینید بهشتی محور حمله قرار می گیرد، قابل اعتنا است. من به سبکی که عزیزان انجام می دهند برچسب نمی زنم اما به صورت ایجابی می گویم که ذخیره دانایی بهشتی می تواند ایران را نجات دهد و اتفاقا در این سال ها، هر کجا از اندیشه آن شهید عدول کردیم به بحران رسیدیم.  توجه شما را به کتاب بی نظیری جلب می کنم که آقای محمد سروش محلاتی به عنوان "بازگشت از بهشتی و بازگشت به بهشتی" تدارک دیدند. در آنجا نشان داده شده که چطور عدول از مرام و استانداردهای اندیشه ای توسعه سازِ آیت الله بهشتی، یک به یک نقاط قوت دهه اول بعد از انقلاب را به ضعف تبدیل کرده و ما را به این بحران ها رسانده است.

*در شرایطی که کشور با این همه مشکل مواجه است می بینیم موج رسانه ای و مافیایی راه می افتد و سناریوسازی های غیرعادی شکل می گیرد تا بهشتی را ملکوک کنند و این اصلا عادی نیست! ژستی که می گیرند این است که از موضع دلسوزی برای بخش خصوصی این کار را می کنند اما این درست " حکم دزدی را دارد که پرچم آی دزد در دست گرفته است! " ببینید تولد بنگاه های صنعتی و انگیزه برای بسط دادن طول و عرض بنگاه های صنعتی در 10 سال اول بعد از انقلاب چقدر بوده و الان چقدر است.

* در سال 1365 تا 1367 آمریکا و متحدان غیرعرب صدام حسین به این جمع بندی رسیدند که با آن شیوه ای که اقتصاد ایران اداره می شود، اینها به هدف خود در جنگ نمی رسند و تمهیدی کردند که ستون فقرات اداره افتخارآمیز جنگ ضربه بخورد .قیمت نفت را در سال 1365 به زیر سه دلار در هر بشکه رساندند و یک سر دیگر استراتژی آنها این بود که به جای مناطق سوق الجیشی، ظرفیت های تولیدی ایران را بمباران کنند. به اعتبار این دو شوک خیلی بزرگ؛ صنعت ایران در آن زمان بی سابقه ترین فشارها را تحمل کرد. یعنی آن سال ها، سال های بسیار بد صنعت ایران و بدترین هم  سال 1367 بود. اما با این همه سختی؛ توان رقابت در جهان که با شاخص رابطه مبادله می سنجند از 68 تا 89 این شاخص 34 درصد کمتر شد.

*دو گروه اتهام زنندگان به تفکر شهید بهشتی هستند: یکی از اینها می گوید بهشتی تحت تاثیر اندیشه های چپ قرار داشته و دلیلی که می آورد این است که بهشتی کار را مبنای ارزش می دانسته است! شما کتاب ثروت ملل اسمیت را بخوانید. اقتصاد مالیات ستانی ریکاردو را بخوانید و ببینید که  از اسمیت تا مارکس همه بزرگان اقتصادی تاریخ جهان این طور فکر می کنند؛ بعد بهشتی که این طور فکر می کند متهم می شود؟ جالب است که بهشتی در زمان حیات خود از سوی مجاهدین خلق و چپ ها متهم به حمایت سرمایه داری و لیبرالیسم می شود و مارکسیست ها هم او را به بورژوازی متهم می کردند!

*قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران به اهتمام بهشتی نوشته شد و مجاهدین خلق و مارکسیست ها به او حمله می کردند که می خواهی بورژوازی  را ایجاد کنید؛ بهشتی می گفت آنها که در مناسبات فاسد وام های بزرگ گرفته و از کشور خارج کرده اند و بخشی از آن وام را هم به عنوان ظرفیت تولید کرده اند به همین اندازه که ظرفیت تولید کرده اند، را می توانند داشته باشند.

*برخی در نوشته هایشان چرندیاتی به کار می برند نمی دانم چه بگویم! مثلا می گوید  سیطره جریان چپ آنقدر بوده که ائمه جمعه منتظر بودند تحلیل های کیانوری بیرون بیاید تا در خطبه هایشان به کار ببرند. اینها را درباره افرادی مثل  شهید مدنی و صدوقی و دستغیب و طالقانی و منتظری هم می گویند! بعد متاسفانه عده ای به این سخنان استناد کرده و مقاله نوشته اند.

* می گویند  پیروز شدگان انقلاب نه تئوری اقتصادی منسجم داشتند و نه سیاسی. اگر نداشتند پس چرا برچسب می زنید و می گویید چپ گرا بودند؟! ضمن این که اگر تئوری نبود چطور توانستند تبدیل به تنها انقلاب اجتماعی فراگیر مردمی شوند و قانون اساسیِ به رفراندوم گذاشته شده، داشته باشند؟! و مهم تر این که اگر تئوری منسجم نبود تا شهریور 58 سندی به نام برنامه توسعه و تکامل نظام جمهوری اسلامی منتشر نمی شد که تا امروز در تاریخ ایران چنین سندی با این سطح از مشارکت همگانی وجود نداشته است.

*متاسفانه این یک کمدی و در عین حال تراژدی است که با این سطح فهم و ادعا، درباره شخصیتی چون شهید بهشتی نظر می دهند و درباره قانون اساسی می گویند اصول 43 و 44 قانون اساسی منطبق با نظریه «راه رشد غیرسرمایه داری» است و این که  کلیدش هم دست بنی صدر بود و بهشتی هم به او کمک می کرد! این افراد اصلا درباره رابطه بهشتی و بنی صدر و اختلافات این دو هیچ اطلاعی ندارند و این شگفت انگیز است.

*سوال من از این افراد که بهشتی را مورد اتهام قرار می دهند این است که  برای چه کسانی آب را گل آلود می کنید؟ و برای چه کسی وجاهت می سازید؟ می پذیریم که حزب توده برای توجیه رفتار مزورانه این سخنان را در میان طرفدارانش مطرح کند اما شما اگر مسلمان هستید، پس منطق این سخنان چیست؟!

* اگر از من بپرسید یکی از افتخارآمیز ترین متون اقتصادی تمدن اسلامی در قرن بیستم چیست، می گویم کتاب دو جلدی «نظام اقتصادی اسلام» شهید بهشتی و این که از چه سطحی از دانش و معرفت در نظریه مالکیت بیان می کند هم نقاط قوت اندیشه مارکسیستی و لیبرالیستی را مطرح می کنند و چطور نشان می دهند که نگرش اسلامی به مالکیت چقدر از آنها بالاتر است. بهشتی در نظریه مالکیت می گوید بر اساس منطق فطرت که قرآن اساس تمدن سازی اش بر آن استوار است، شش منشاء برای مالکیت وجود دارد و آن را یکی کرده و با جزئیات توضیح می دهد. او از موضع نقد نگرش لیبرالیستی و کاپیتالیستی به مساله مالکیت واقعا نکته سنجی هایی می کند که هوش از سر انسان می برد و افتخار آمیز است تا ببینید این آدم در چه سطحی از ظرفیت های ذهنی بوده است.

* بهشتی را قیاس به نفس می کنند و می گویند بت اوشانا او را تحت تاثیر قرار داده است! شهید بهشتی درباره مالکیت می گوید که منطق فطرت می پذیرد آن که خلق کرده، صاحب آن است اما می گوید حواستان باشد که انسان خالق مطلق نیست و بخشی از آن خلق کنندگی به ذخیره دانایی و توانایی انباشته شده در طول تاریخ است و این به فرد نمی رسد. آنجایی که فرد خود نقش آفرینی می کند حتما باید بهره مند باشد اما این را مارکسیست ها نمی توانند درک کنند آنجا که سهم جامعه است را لیبرال ها نمی توانند بفهمند. در حالی که در منطق فطرت برای هر کدام از اینها حق مالکیت به رسمیت شناخته شده است.

* اقتصاد سیاسی بهشتی ستیزی و این که این همه خلاف واقع و خلاف دروغ یک وجه بین المللی دارد و این که عزت سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و بین المللی ما در بالاترین سطح با اسلوب روش شناختی شهید بهشتی از موضع اسلامی امکان صورت بندی و تبدیل به برنامه دارد و اگر می خواهیم از بلاتکلیفی ذلت آور در منازعه هژمونیک جان به در ببریم و با عزت و مستقل باقی بمانیم یکی از ارزنده ترین ذخایر دانایی اندیشه های شهید بهشتی است.

*البته همه قانون اساسی متعلق به اندیشه شهید بهشتی نیست. در صورت مذاکرات می بینید که همه در این ماجرا مشارکت فعالانه داشتند و نقد های شهید بهشتی به همین قانون اساسی ناظر به این است که نتوانستم سطح فکری برخی را بالا بیاورم و مقاومت هایی وجود داشت.

 



 
 

ارسال نظر

پربازدیدترین