|
| کد مطلب: ۱۱۲۳۸۸
لینک کوتاه کپی شد

مرگ تلخ 2 کودک در رودخانه سرباز

2 کودک می‌خواستند از رودخانه آب ببرند که دچار حادثه و غرق شدند.​

مرگ تلخ 2 کودک در رودخانه سرباز
منبع: جام جم |

فقط هشت سال کوتاه، سهم مروان و عبدا... ابراهیمی از زندگی بود. هر دو پسربچه به رودخانه سرباز رفتند تا آب بیاورند اما رودخانه جان‌شان را گرفت. این درد کم‌آبی، بی‌آبی و غرق شدن بچه‌ها در رودخانه، قصه پرغصه شهرها و روستاهای مختلف سیستان‌و‌بلوچستان است که هر‌‌ازگاهی تکرارشده و غم را مهمان خانه دل مادران و پدرانی می‌کند که با خون دل فرزندان خود را بزرگ ‌کرده‌اند. حادثه‌ای‌که چند روز پیش اتفاق افتاد تا نام روستای شکرجنگل راسک هم به فهرست روستاهایی‌ که در آن کودکان به خاطر نبود و کمبود آب غرق می‌شوند، اضافه شود.

 مردم روستای شکرجنگل می‌گویند اگر پمپ خراب روستا زود تعمیر می‌شد و آب می‌رسید، مروان و عبدا... هم زنده می‌ماندند. دوست‌محمد ابراهیمی یکی از اقوام نزدیک دو پسربچه‌ای است که در رودخانه سرباز غرق شدند در گفت‌وگو با جام‌جم از روز حادثه توضیح داد: «پمپ روستای ما دو بار خراب شد که بار دوم مسئولان دیر اقدام کردند و باعث شد دو عزیزمان را از دست بدهیم. چندبار به اداره‌های مربوط مراجعه‌ کردیم و گفتیم هم مشکل بی‌آبی داریم و هم آب رودخانه به‌دلیل بار میکروبی و گل‌آلود بودن قابل استفاده نیست اما خبری نشد. روز حادثه، مروان از مدرسه به خانه آمد و عبدا... هم در خانه بود. چون آب نبود، بچه‌ها حدود ساعت ۱۲ ظهر همراه مادران‌شان به رودخانه سرباز رفتند تا آب بیاورند. مادرها مشغول شست‌وشوی لباس و پر کردن ظروف آب شده و بچه‌ها هم مشغول بازی شدند. آن روز به غیر از مروان و عبدا... چند بچه دیگر هم در محل حادثه بودند.»

 مادرها مشغول انجام کارهای‌شان بودند که ابتدا مروان وارد آب شد اما ناگهان به عمق آب فرو رفت. عبدا... که متوجه غرق شدن او شده بود، سعی کرد نجاتش دهد اما هر دو گرفتار شده و به زیر آب رفتند. پس از مدتی مادر مروان و عبدا... متوجه نبود پسرها شدند و جست‌وجو برای یافتن آنها را آغاز کردند. با اضطراب و ترسی شدید، همه جا را گشتند، اما اثری از آنها نبود. یکی از پسرها که شاهد حادثه بود، وقتی متوجه حال بد هر دو زن شد، به آنها گفت مروان و عبدا... به زیر آب رفته‌اند.

دوست‌محمد ادامه می‌دهد: «با شنیدن خبر، با پای پیاده به محل حادثه رفتم، چون شرایط آن‌جا طوری نیست که با ماشین بتوان رفت. ۱۵ دقیقه دویدم تا به آنجا رسیدم. وقتی وارد آب شدم، حدود ۱۰ دقیقه دنبال مروان‌ گشتم تا این‌که جسد بادکرده‌اش را روی آب دیدم. او را بیرون کشیدم و شکمش را فشار دادم. کمی آن‌طرف‌تر مادرها مشغول گریه و زاری بودند و برای دلداری دادن به آنها گفتم مروان زنده است و بیایید و او را ببرید. بعد از مروان، دنبال عبدا... گشتم. حدود ۲۰ دقیقه زیر آب بودم که پایم به عبدا... خورد و گویا به جایی در زیر آب گیر کرده بود. او را هم بیرون کشیدم و بعد متوجه شدم رگ گردنش هنوز نبض دارد اما متاسفانه آخرین دقایق عمرش بود و متاسفانه تمام کرد. این مصیبت هم به خاطر نداشتن آب سر ما آمد. خودتان می‌دانید بدون غذا تا حدودی می‌توان تحمل‌کرد اما بدون آب نه. بعد از حادثه، هیچ‌کدام از مسئولان برای دلجویی نیامدند و فقط افرادی از اداره فاضلاب راسک به محل حادثه رفتند و بعد هم گفتند پمپ را تعمیر می‌کنیم و رفتند. پمپ هم به‌تازگی تعمیر شده و در حال حاضر روستا آب دارد اما چاه جواب نمی‌دهد و باید لایروبی شود.»

یکی دیگر از اهالی شکرجنگل هم از نبود امکانات کافی در روستا گلایه دارد  و می‌گوید: «ما نه آب داریم و نه جاده. ۲۰روز پمپ نداشتیم و خراب بود و به‌سختی با ماشین آب می‌آوردیم. خدا می‌داند چقدر بدبختی کشیدیم. این پمپ هر دو سه هفته یک‌بار می‌سوزد و باز هم بی‌آب می‌مانیم. ای‌کاش مسئولان توجه بیشتری به روستای ما و مشکل آب داشتند.»

 

ارسال نظر

پربازدیدترین