|
| کد مطلب: ۱۱۱۵۲۵
لینک کوتاه کپی شد

انسان‌هایی با قلبی ازطلا

قهرمان‌ها همیشه در تلویزیون و داستان‌ها نیستند. بعضی وقت‌ها ممکن است آدم‌هایی که در اطراف ما زندگی می‌کنند، دست به کارهای بزرگی بزنند که کسی از آن باخبر نشود اما دست کمی از فداکاری‌ها و شجاعت‌هایی که در داستان‌ها خوانده‌ایم، نداشته باشند.

انسان‌هایی با قلبی ازطلا
منبع: همشهری |

امسال بعضی از ما در حالی دور سفره هفت‌سین خواهیم نشست که زندگی‌ و زنده‌ ماندنمان را مدیون از جان گذشتگی و فداکاری یکی از همین قهرمان‌ها هستیم؛ آنهایی که نه قهرمان ملی نام گرفتند و نه مدالی به گردن انداختند اما دست به کاری بزرگ و فراموش نشدنی زدند؛ کسانی که بدون هیچ چشمداشتی، جانشان را به خطر انداختند تا فرد دیگری را نجات دهند و حال آنکه خودشان هم در این ماجرا دچار آسیب و صدمه شدند. در این پرونده، به سراغ کسانی رفته‌ایم که مثل بهار به همنوعان خود زندگی دوباره‌ای دادند؛ آنهایی که شاید کمتر کسی چیزی درباره‌ شجاعت و از جان گذشتگی‌شان شنید اما بی‌شک فداکاری آنها تا ابد در ذهن نجات‌یافتگان خواهد ماند.  

نجات در دقیقه ۹۰

حتما تا حالا ماجراهای زیادی درباره ماموران پلیس یا قضاتی که حتی در دوران مرخصی و ساعات غیرکاریشان هم دست به دستگیری دزدان و مجرمان زده‌اند، خوانده و شنیده‌اید. این حس، فقط مختص به شغل پلیس و قضاوت نیست بلکه می‌تواند به نوعی تمامی مشاغل را در بر بگیرد، مثل اتفاقی که چند وقت پیش برای رئیس ایستگاه ۹۲ آتش‌نشانی تهران رخ داد و او را تبدیل به یک قهرمان کرد.

یک شب تابستانی بود. با اینکه هوا تاریک شده بود اما هنوز گرمای تابستان بیداد می‌کرد. محمدرضا مسعودی و خانواده‌اش تازه از مشهد برگشته بودند و به همراه برادر و مهمانشان، برای خرید به خیابان استخر رفته بودند که ناگهان محمدرضا از دور متوجه شعله‌های آتش شد؛ «چون کار ما مقابله با آتش است، ناخودآگاه وقتی آن را می‌بینیم بیشتر از دیگران به آن حساس می‌شویم.

انسان‌هایی با قلبی ازطلا

خوب که دقت کردم، متوجه شدم یک خودروی پژو ۴۰۵ در حال سوختن است. من که اصلا فکر نمی‌کردم کسی داخل ماشین باشد، کپسول اطفای حریق را که همیشه داخل ماشینم هست، برداشتم و به سمت ماشین حرکت کردم. وقتی به چند قدمی آتش رسیدم، با صحنه تکان دهنده‌ای روبه‌رو شدم. یک زن و مرد و بچه‌ای چهار ساله داخل خودرو حبس شده بودند و آتشی که ماشین را در بر گرفته بود، هر لحظه بیشتر می‌شد.» 

چند نفر در اطراف ماشین جمع شده بودند اما جرات نمی‌کردند به آن نزدیک شوند. ظاهرا راننده پژو، مخزن گاز مایع ال پی جی به صورت دستی روی ماشینش نصب کرده و علت آتش گرفتن ماشین هم همان گاز بود. مرد جوان که می‌دانست هر لحظه ممکن است سرنشینان خودرو گرفتار آتش شوند، از میان شعله‌ها عبور کرد تا آنها را نجات دهد؛ «شعله‌های آتش از زیر ماشین زبانه می‌کشید.

تنها کاری که می‌شد انجام داد، شکستن شیشه‌ها بود. با کپسول شروع به شکستن شیشه‌های خودرو کردم. اول پسر چهار ساله را بیرون کشیدم و بعد زوج جوان را. من با لباس معمولی بودم و چون علت حادثه هم گاز ال پی جی بود، باید آتش را حتما با آب خاموش می‌کردم و آب هم در دسترس نبود.» 

محمدرضا که چاره‌ای جز بستن شیر گاز که در قسمت عقب خودرو جاسازی شده بود، نداشت، به سمت ماشین حرکت کرد. این کار را باید در عرض چند ثانیه انجام می‌داد، چرا که اگر به دقیقه می‌رسید، خودش دچار آتش‌سوزی می‌شد. مرد جوان به سمت خودرو حرکت کرد و صندوق عقب را بالا زد، بستن شیر گاز بیشتر از زمان استاندارد طول کشید و دست‌ها و پاها و صورت او دچار سوختگی درجه دوم شد.  

او ادامه می‌دهد: «بعد از بستن شیر گاز و جلوگیری از انفجار ماشین، توانستم زن و مردی را که هنوز داخل ماشین بودند، نجات دهم اما خودم در این حادثه آسیب شدیدی دیدم و ۲۵ روز در خانه بستری شدم.» 

با گذشت چند ماه از این حادثه، حالا دیگر اثری از سوختگی و زخم‌ها و جراحت‌هایی که آن روز برای محمدرضا به وجود آمد، نیست. او می‌گوید: «هنوز شیرینی نجات آن خانواده را احساس می‌کنم و امیدوارم در سال جدید هم این شانس را داشته باشم که بتوانم برای جامعه مفید باشم و افرادی را که گرفتار آتش و آتش‌سوزی شده‌اند، نجات دهم، چرا که لذت فداکاری و نجات انسان‌ها با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست.» 

ارسال نظر

پربازدیدترین